قلب

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندیزد وگفت ممنونم تا این که یک روز اون اتفاق افتاد. حال دختر خوب نبود. نیاز فوری به قلب داشت از پسر خبری نبود دختر با خودش میگفت:میدونی که من هیچ وقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی ولی این بود اون حرفات حتی برای دیدنم هم نیومدی شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم آرام گریست و دیگر نفهمید...

چشمانش را باز کرد دکتر بالای سرش بود به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده شما باید استراحت کنید در ضمن این نامه برای شماست...!

دختر نامه رو برداشت اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم الان این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیزاری که قلبمو بهت بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه (عشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کنداون این کارو کرده بود اون قلبشو به دختر داده بود آرام اسم پسررا صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم....